در آستانه ی سده ی جدید شمسی جهان پیرامون ما هنوز درگیر جنگ و خشونت است، اینکه اولین خاطره ی بشر از هبوط آدمی به جنایت هابیل و قابیل گره خورده شاید بی ارتباط به حس جنگ طلبی و خشنونت در رفتار آدمیان آنگونه که برخی نظریه پردازان قرارداد اجتماعی ازجمله تامس هابز باور دارند که طبیعت آدمیان طوری سرشته شده که جز تنازع و جنگ راهی برای بقاء متصور نیست اما همین آدم از ترس جان خویش و حفظ تمنیات درونی اش تن به مدنیت می دهد Tچراکه باور دارد اگر از سرشت جنگ طلبی خویش پیروی کند دیر یا زود به هلاکت می رسد لذا بنا به جبر طبیعتِ پیرامون خویش تن به اجتماعی شدن و قرارداد اجتماعی می دهد،در مقابل دسته ای دیگر از تئوریسین ها مانند روسو،مونتسکیو و لاک ، انسان را موجودی پاک طینت و ذاتا اجتماعی می دانند تا به آنجا که وجه تمایز انسان از سایر حیوانات را در ذات مدنی وی دانسته انسان را حیوانی مدنی الطبع می دانند اما نه مانند جانورانی که زندگی اجتماعی اشان از سر غریزه و کورکورانه است،ایشان بر این باورند که توقع انسان از زندگی اجتماعی مانند زنبور و مورچه تکرار یک نظام از پیش طراحی شده نیست بلکه اجتماعی بودن برای انسان هدف نهایی نبوده بلکه وسیله ای است برای نیل به عدالت که هدف غایی نوع بشر است.
عدالت همان گمشده ی بشر امروز که علیرغم دستاوردهای قابل توجهی که در علوم پایه و تکنولوژی نصیبش شده اما هدف اصلی اش از پذیرش زندگی اجتماعی را به فراموشی سپرده .به راستی جز پیشرفت در تکنولوژی،بشر امروز پس از قرن ها چه دستاورد قابل دفاعی دارد؟بشر امروز تا چه میزان در آموزه های اخلاقی،باورهای قابل احترام انسانیتِ منتج به عدالت اجتماعی به موازات تحول و پیشرفت در تکنولوژی رشد داشته؟آیا هدف از خلقت انسان همانا رسیدن به تکنولوژی بوده ؟ چه انگیزه و هدف متعالی در خلقت بشر نهفته است که پرودگار عالم توصیفش از خلقت آدمی را احسن الخالقین می داند؟ با تطبیق و تحلیل دستاورد بشر امروز پس از قرن ها تنها ثمره ی قابل دفاع وی پیشرفت در تکنولوژی و علوم طبیعی است طوری که انگار تنها هدف خلقت انسان، رفتن به کرات دیگر و ساختن رباط آدم نما و گوسفند آزمایشگاهی بوده.بنا بر وضع موجود در جهانِ پیرامون آنچه عیان و مبرهن است هیچ نشانه ای و شاید بهتر است بگوییم هیچ تلاشی در شکل گیری عدالت اجتماعی دیده نمی شود. لذا به نظر می رسد پیش و بیش از تلاش و مساعی برای یافتن و تحقق مصادیق عدالت اجتماعی ،بشر امروز تکلیف دارد به پاشیدن بذر عشق و مهرورزی که به قطع و یقین جوانه های عدالت ثمره ی این رفتار نوع دوستانه ی بشر در زمینی خواهد بود که جنگ و جنگ افروزی آن را به کویر لم یزرع بدل کرده.
کدام عقل سلیم و نفس مطمئنه ای می پذیرد انسان امروز هنوز هم به روش هابیل و قابیل خواسته و تمنیات خویش را مطالبه می کند و شاید حق با آن دسته از فلاسفه ایست که طبع جنگ طلبی و خوی وحشی گری آدمیان را بر حس نوع دوستی غالب می دانند!،جنگ و جنگ افروزی از دیرباز زبان مشترک قلندران و زورگویان بوده اما باید پذیرفت و القاء کرد قرن ها از آن زمان که قدرت قلدران و زورِ بازوی زورمندان ملاک و معیار برتری و زبان گفتگوی انسان ها بوده گذشته است و چندین برابر جمعیت بشر امروز طرح و تئوری و تحقیق پیرامون باورهای عدالت جویانه و القاء بایدهای عدالت اجتماعی صورت گرفته هرچند که بنا به وضع موجود گویی بی نتیجه بوده است.
در پایان طرح این پرسش، به راستی کدامیک نیاز اساسی بشر امروز است؟پیشرفت در تکنولوژی و علوم پایه یا تعالی باورهای اخلاقی و عدالت اجتماعی؟با کدامیک از این دو،دیگری تحقق خواهد یافت؟بنا به وضع حاضر که علیرغم درنوردیدن قله های علوم پایه و تکنولوژی هنوز هیچ عطر و بویی از عدالت به مشام آدمی نرسیده و در مقابل بوی باروت و خون فضای جهان را تسخیر کرده باید پذیرفت بشر امروز ناچار است ،فکری اساسی برای تعالی ارزش های انسانی و بالفعل کردن استعدادهای بالقوه بشردوستانه ی آدمی کند ،چه بسا در ذات و باطن چنین تلاشی ،هدف غایی خلقت آدمی بروز و ظهور بهتری خواهد داشت و آنگاه تکنولوژی نه به منزله ی ابزاری برای کشور گشایی و جنگ طلبی بلکه وسیله ای خواهد شد در نشر و تکثیر برابری آدمیان و تکریم حقوق فردی و اجتماعی انسان ها. و چه تلخ است باور واقعیت قابل لمس امروز که انسان عصر حاضر با فکر و اندیشه اش قله های دست نیافتنی تکنولوژی را فتح کرده اما از قدم زدن در مسیر انسانیت عاجز مانده است؟
* وکیل دادگستری
در آستانه ی سده ی جدید شمسی جهان پیرامون ما هنوز درگیر جنگ و خشونت است، اینکه اولین خاطره ی بشر از هبوط آدمی به جنایت هابیل و قابیل گره خورده شاید بی ارتباط به حس جنگ طلبی و خشنونت در رفتار آدمیان آنگونه که برخی نظریه پردازان قرارداد اجتماعی ازجمله تامس هابز باور دارند